نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 912 )
ســوره 43 : ابراهیــم ( مـکّــی ـ 52 آیه دارد ـ جزء سیـزدهم ـ صفحه 255)
( قسمــت دوّم )
جــان جهــــان
جزء سیزد هــم صفحــه 255 ( آیه 2 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ
وَ وَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ
تفسیـــر لفظـــی :
خدایى که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است
از آن اوست و واى بر کافران از عذابى سخت
تفسیر ادبی و عرفانی :
هرکه خویشتن را به آفریننده ی جهان داد ،
و دل خود به صحبت او پرداخت ،
کائنات و حادثات ، همه یک سر به خدمت وی پرداخت ،
که خداوند فرموده :
بنده ی من ؛ آسمان ها و زمین و هرچه در آن است ؛
مِلک و مُک ما است ، همه بنده ی ما هستند ،
اگر وفای عهد ما را میان بندی ؛
و چاکر وار سر در ربقه ی طاعت آری ؛
همه را حلقه ی چاکریِ تو در گوش کنیم ،
و مسخّر تو گردانیم ،
و اگر سر از چنبر فرمان برگردانی ،
یا دل خود با صحبت دیگری پردازی ؛
همه را به دشمنیِ تو بر پای کنیم ،
و قدم گاه تو بر زندان کنیم !
نوشتــه انـــــد :
سلیمان نبی با آن مرتبت و منزلت ،
بر تخت مملکت نشسته ،
و شـــــــادِروان دولت گسترانیده ،
جنّ و انس و طیور برای خدمت صف ها کشیده ،
تاج رسالت بر سر نهاده ،
به خاطرش بگذشت که ؛
امروز هیچ کس را جز پسر داود روا نبوَد که ؛
این منزلت و رفعت عطـــا کند !
در حــال ؛ بـــاد را فــرمـــان رسید ؛
که ردای او را از فرقش درکشد ! و بر خاک اندازد !
سلیمان ، روی در هم کشید ، و از سرِ سطوتِ خویش ،
باد را گفت : ردای مـــرا بــاز گــــردان !
باد گفت : ای سلیمان ؛ تو دلِ خود را به خود باز آر !
تا مــــا ردای تـــو را بـــاز آریم !
جــان جهــــان
به تو دل بستم و غیر تـــو کسى نیست مــرا
جُزتو اى جان جــــهان ، دادرسى نیست مرا
عاشق روى تــو ام ، اى گل بى مثــل و مثــال
به خدا غیر تــــو هــرگز هـوسى نیست مرا
بـــا تــو هستم ، ز تــو هرگز نشدم دور ولى
چه توان کـرد که بانگ جــــرسى نیست مرا
پــرده از روى بینداز ، به جان تــــو قســم
غیـردیــــدار رُخــت ملتمسـى نیست مرا
گر نباشى بـــرم ، اى پــردگىِ هرجــــایى
ارزش قـدس چـــو بـــال مگسى نیست مرا
مـده ازجنت و از حــــــور و قصورم خبرى
جز رخ دوست نظــــر سوى کسى نیست مرا
( دیوان امام خمینی [ره] ص 41 )
مـولای مـن مهــــــدی ؛
موضوع :